مشارکت می‌کنیم، پس هستیم (مشارکت اجتماعی فعال)

تاریخ: ۱۹ تیر ۱۳۹۸
مشارکت اجتماعی

در یک رویداد آنچه حائز اهمیت است، مشارک فعال شرکت‌کننده و پاسخ‌ گویی به سوالات اوست. در حقیقت سخنران باید به عنوان کاتالیزگری برای شروع تبادل نظر بین شرکت‌کنندگان ایفای نقش کند.


تغییر عبارت “فکر می‌کنم، پس هستم” به “مشارکت می‌کنم، پس هستم” می‌تواند شعار مناسبی برای کنفرانس‌ها و رویدادها باشد.

یادگیری و مشارکت اجتماعی

یادگیری، درک و دانش ما در مشارکت اجتماعی فعال با دیگران گسترش می‎‌یابد. یادگیری اجتماعی از طریق برقراری مکالمه درباره محتوا و از طریق اثر متقابل با دیگران اتفاق می‌افتد. معمولا وقتی ما یک مفهوم را با کسی مطرح می‌کنیم، در حقیقت آن موضوع را در چهارچوب شخصی خودمان درونی و یکپارچه می‌کنیم. همین یادگیری اجتماعی است که برای حل کردن مشکلات حرفه‌ای از آن استفاده می‌کنیم.
اغلب برگزارکننده‌های رویدادها می‌دانند که معمولا، یادگیری واقعی در راهروهای رویداد اتفاق می‌افتد. در جلسات آموزشی، شرکت‌کنندگان اطلاعات دریافت کرده و خارج از این جلسات، شرکت‌کنندگان شروع به ساختن درک خودشان از موضوع می‌کنند.
ما نیز، مثل برگزارکنندگان رویدادها، باید راهی را پیدا کنیم تا بفهمیم چه اتفاقی در راهروها می‎‌افتد و آن را به درون جلسه‌ آموزشی منتقل کنیم.

انتقال تبادل نظرهای “راهرویی” به داخل جلسات آموزشی کنفرانس

مشارکت می‌کنم، پس هستم.
این عبارت همان چیزی است که برگزارکنندگان باید برای برنامه‌ریزی‌های رویدادشان روی آن تمرکز کنند.
باید به نحوی تجربه یک رویداد را برنامه‌ریزی کنیم و به دنبال راه‎‌هایی باشیم که کسانی که ثبت‌نام می‌کنند، در رویداد مشارکت اجتماعی فعال داشته باشند.

  • از سخنرانی‌های یک سویه به تبادل نظر روی بیاوریم.
  • سخنرانی‌های 60 و 90 دقیقه‌ای را به جلسات کوتاه مدت 10 تا 20 دقیقه‌ای محتوا که کاتالیزگری برای جلسات تبادل نظر 70 تا 80 دقیقه‌ای هستند، تبدیل کنیم.
  • در کنار سخنرانان، از تسهیل‌کنندگان با تجربه برای راهنمایی شرکت‌کنندگان نیز استفاده کنیم.
  • بین “چیستی” محتوا و “چگونگی” پروسه یادگیری تعادل برقرار کنیم.
  • به جای نگاه کردن به رویداد به عنوان جایی برای توزیع اطلاعات، به آن به چشم پروسه تسهیل یادگیری نگاه کنیم.
مشارکت اجتماعی

استراتژی‌های سنتی آموزش کنفرانس

بسیاری از استراتژی‌های آموزش کنفرانس مبتنی بر انتقال صریح اطلاعات است تا شرکت‌کنندگان بتوانند مقدار محتوای مورد نظر را جمع‌آوری کنند. ما زمان کمی را برای چگونگی انتقال این اطلاعات و تمرین آن صرف می‌کنیم. همچنین زمان محدودی را برای این مسئله صرف می‌کنیم که به دیگران آموزش دهیم اطلاعات را درک کرده و از آن بتوانند استفاده کنند.
بیشتر جلسات کنفرانس‌ها متمرکز بر چگونگی ریختن اطلاعات در مغز دیگران است. ما به اطلاعات به چشم ماده و به مغز به چشم مخزن نگاه می‌کنیم. در این رویدادها فرض بر این است که اطلاعاتی در مغز شرکت‌کننده در خصوص موضوع مورد بحث وجود ندارد و گوش دادن بهترین راه یادگیری است. در حالیکه این فرضیه‌ها نادرست است.
درگیر شدن در رویداد، از طریق مشارکت اجتماعی فعال، نه گوش دادن غیرفعال، برای یادگیری، حفظ و درک، امری اساسی است.
ما از طریق داستان‎ها و روایت یک چهارچوب می‌سازیم که ذهن ما در آن چهارچوب شروع به درک می‌کند. اگرچه، مکالمه با دیگران است که به ما کمک می‌کند چهارچوب ذهنی خودمان را بسازیم و دانش خلق کنیم.

نسبت شرکت‌کنندگان متکلم به شونده

با توجه به مطالب گفته شده، شما چقدر زمان را برای صحبت کردن شرکت‌کنندگان اختصاص می‌دهید؟ نسبت “گوش دادن به سخنرانان” به “شرکت کردن در بحث‌ها” چقدر است؟
بیایید با این حقیقت رو‌به‎رو شویم.

ثبت‌نام کنندگان با لیستی از سوالات که به دنبال پاسخ آن‌ها هستند به رویداد می‌آیند. مسئله این نیست که رویداد ما پاسخ آن سوالات را شامل می‌شود یا نه. به جای تلاش برای انتقال اجباری اطلاعات، بیایید رویدادهایی را برگزار کنیم که در آن ثبت‌نام کنندگان جامعه تمرین و یادگیری باشند. در این رویدادها شرکت‌کنندگان می‌توانند از دیگران راجع به تجربیاتشان سوال کنند و پاسخ پرسش‌های خود را بیابند.
این وظیفه برگزارکنندگان است که رویداد خود را به مجرایی برای یادگیری تبدیل کنند.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *